برایت می نویسم
برایت می نویسم
برایت از گل هایی می نویسم که در دلم پژمرد. برایت از یاس هایی می نویسم که در قلبم خشکید. برایت از لحظه ای می نویسم که اشک در چشمانم لرزید و قلبم شکست. برایت از شکستگی قلبم می نویسم، قلبی که روزی شکست اما صدای شکسته شدنش را هیچ کس نشنید. می گفتند: ساز قلب شکسته خوش آهنگ تر است اما گویی قلب من بی ارزش بود و صدای سازش نا هنجار بود و قابل شنیدن نبود.
برایت از باغ قلبم می نویسم که خالی خالی است از بوی گل ها و تنها گلی از جنس خار تنهای تنها در خرابه ی قلبم به سر می کند آوای تنهایی و بی کسی را بی آنکه همنشینی داشته باشد. قلبم با آن خار تنهاست. گلی حاضر نیست هم خانه آن خار باشد.
برایت می نویسم ای پروانه زیبا خار قلبم را همنشین باش و در تنهایی هایش همدمش باش، شاید توانست روزی گلی دهد و از ناچیزی به درآید.
برایت می نویسم برای گل دادن باغ قلبم ابرهای سیاه را کنار بزن و الهه باران را بگو رحمتش را بر قلبم بباراند و بگو او نیز یاری برای قلب شکسته ام باشد و در تنهایی هایش و غصه هایش یاریش کند.
برایت از غم هایم می نویسم از غم غربت از پروانه عمرم اما پروانه خوبم تو از شادی هایت بنویس.
نویسنده: پازکی
به لطف خداوند و حضرت زهرا با شعری در مورد حضرت زهرا به روزیم.
منتظر شما و نظر های زیباتون.
تشریف بیارید
یا علی مدد
التماس دعای فراوان
یا حضرت مادر